گوشه ای از حرای حجره ی خویش
نیمه شب ها،خدا خدا می کرد
طبق رسمی که ارث مادر بود
مردم شهر را دعا می کرد
*

هر ملک در دل آرزویش بود

بشنود سوز ربنایش را
آرزو داشت لحظه ای بوسد
مهر و تسبیح کربلایش را
*

هر زمان دل شکسته تر می شد

«فاطمه اشفعی لنا» می خواند
زیر لب با صدای بغض آلود
روضه ی تلخ کوچه را می خواند
*

عاقبت در یکی از آن شب ها

دل او را به درد آوردند
بی نمازان شهر پیغمبر

سرسجاده دوره اش کردند

*

پیرمرد قبیله ی ما را

در دل شب،کشان کشان بردند
با طنابی که دور دستش بود
پشت مرکب،کشان کشان بردند
*

ناجوانمردهای بی انصاف

سن و سالی گذشته از آقا

می شود لااقل نگهدارید

حرمت گیسوی سپیدش را
*

پابرهنه،بدون عمامه

روح اسلام را کجا بردید؟

سالخورده ترین امامم را

بی عبا و عصا کجا بردید؟

*

نکشیدش،مگر نمی بینید

زانویش ناتوان و خسته شده

چقدر گریه کرده او نکند؟

حرمت مادرش شکسته شده

*

ای سواره،نفس نفس زدنش

علت روشن کهن سالی است
بسکه آقای ما زمین خورده

در نگاه تو برق خوشحالی است

*

جگرم تیر می کشد آقا

چه بلاهایی آمده به سرت!

تو فقط خیزران نخورده ای و

شمر و خُولی نبوده دور و برت
*

به خدا خاک بر دهانم باد

شعر آقا کجا و شمر کجا

حرف خُولی چرا وسط آمد؟

سرتان را کسی نبرد آقا؟

*

به گمانم شما دلت می خواست

شعر را سمت کربلا ببری
دل آشفته ی محبان را
با خودت پای نیزه ها ببری
*

شک ندارم شما دلت می خواست

بیت ها را پر از سپیده کنی

گریه هایت اگر امان بدهد
یادی از حنجر بریده کنی

شاعر:وحید قاسمی

[شهادت امام جعفر صادق (علیه السلام) بر عموم شعیعیان و پیروانش تسلیت باد]

-----------------------/http://Takavar114.blogfa.com--------------------------