(اسیر گردن کلفت){مجموعه خاطرات شهید محمود کاوه}

اسیر گردن کلفت}
{یک اسیر گرفته بودیم، از ان گردن کلفت ها.به هیچ عنون نم پس نمی داد و هیچ صحبتی نمی کرد خیلی هم ادعایش می شد.ما دو تا مطلب را احتیاج داشتیم بدانیم، یکی اینکه بقیه کوموله ها کجا رفته اند و دیگری اینکه با اسرای ما چکار کرده اند؟طرف لب از لب بر نمی داشت.میگفت:«گردنم رو هم بزنید چیزی نمی گم.»شهید کاوه از راه رسید.دست گذاشت روی شانه های آن اسیر و شروع کرد باهاش قدم زدن.چند دقیقه بعد برگشتند.شهید کاوه جایی را نشان داد و گفت:«اون جا را بکنید.»خودش هم با یک گروه رفت دنبال کوموله ها، آن اسیر را هم برد.ما جایی را که او گفته بود کندیم، جنازه بچه هایی که اسیر شده بودند را پیدا کردیم.
{هفته دفاع مقدس گرامی باد}
«شهدا شرمنده ایم...»
«شاید که در روز حساب شفاعتمان کنند»
(شادی روح شهدا صلوات)
ادامه دارد . . .
منبع:::کتابچه مجموعه خاطرات شهید محمود کاوه / نشر یا زهرا(س)
-----------------------/http://takavar114.blogfa.com--------------------------
علی الظاهر جنگ خاتمه یافته است ،آیا باید در فراموشکده ها و غفلتکده های اذهان من و تو در هیاهوی شهر گم شوند و ... شاید جنگ خاتمه یافته باشد، اما مبارزه هرگز پایان نخواهد یافت و زنهار این غفلتی که منو تو را درخود گرفته است،ظلمات قیامت است.ای شقایق های آتـش گرفته ،دل خونین ما شقایقی است ، که داغ شهادت شما را در بر دارد آیا آن روز خواهد رسید که بلبلی در وصف ما سرود شهادت بسراید