بدنش را دید که دارد می رود...
{8 سطر دفاع مقدس ....12}
بدنش را دید که دارد می رود سر قرار شهادت
ترسید سرش جا بماند
با چشمانی باز حواسش به بدنش بود
تا وقتی بر زمین افتاد
آنگاه چشمانش را با خیال راحت بست
از طرف:
از یونس کلایی در پلاس
-----------------------/ هفته ی دفاع مقدس مبارک /--------------------------
-----------------------/http://takavar114.blogfa.com--------------------------
+ نوشته شده در یکشنبه ۲ مهر ۱۳۹۱ ساعت ۱:۰ ق.ظ توسط سید
|
علی الظاهر جنگ خاتمه یافته است ،آیا باید در فراموشکده ها و غفلتکده های اذهان من و تو در هیاهوی شهر گم شوند و ... شاید جنگ خاتمه یافته باشد، اما مبارزه هرگز پایان نخواهد یافت و زنهار این غفلتی که منو تو را درخود گرفته است،ظلمات قیامت است.ای شقایق های آتـش گرفته ،دل خونین ما شقایقی است ، که داغ شهادت شما را در بر دارد آیا آن روز خواهد رسید که بلبلی در وصف ما سرود شهادت بسراید