{8 سطر دفاع مقدس ....12}


بدنش را دید که دارد می رود سر قرار شهادت

ترسید سرش جا بماند

با چشمانی باز حواسش به بدنش بود

تا وقتی بر زمین افتاد

آنگاه چشمانش را با خیال راحت بست


از طرف:

از یونس کلایی در پلاس

    -----------------------/ هفته ی دفاع مقدس مبارک /--------------------------

    -----------------------/http://takavar114.blogfa.com--------------------------